قوله تعالى: و ابْتلوا الْیتامى حتى إذا بلغوا النکاح فإنْ آنسْتمْ منْهمْ رشْدا فادْفعوا إلیْهمْ أمْوالهمْ ایناس رشد از روى شریعت، پرهیزکارى و پارسایى و خویشتن دارى است، اقتصاد در معیشت نگاه داشتن، و از راه اسراف و تبذیر برخاستنم، و از روى حقیقت راه بحق بردن است و در هر چه پیش آید از احوال و قوت خویش تبرا کردن، و از تدبیر و اختیار خویش بیرون آمدن، و کارها یکسر بحق سپردن.
و الیه الاشارة بقوله عز و جل: و أفوض أمْری إلى الله.
این رشد که در بنده پدید آید، از هدایت و ارشاد حق بود که دلگشاى و رهنماى بندگان است، چنان که گفت عز جلاله: و یهْدی منْ یشاء إلى صراط مسْتقیم.
آراینده حق بر دلهاى دوستان، و نگارنده ایمان بر سرهاى ایشانست. چنان که گفت: حبب إلیْکم الْإیمان و زینه فی قلوبکمْ. راست دارنده دلهاى دانایان، و الهام دهنده در شناخت نیک و بد ایشان است. چنان که گفت: فألْهمها فجورها و تقْواها.
و نشان این رشد در حق بنده آنست که بر درگاه، تن بر خدمت دارد، و دل بر معرفت، و سر بر محبت، و آن گه درین مقامات بر طریق ملازمت و استقامت رود. عقدى که با حق بست فسخ نکند، و عزمى که کرد نقض نکند و اندرین معنى حکایت ابراهیم ادهم است قدس الله روحه، که با یکى هم صحبت بود در راه مکه، بشرط آنکه جز خداى را بکسى ننگرند، و جز حق بر دل خود راه ندهند. گفتا: در طواف کودکى را دیدند که خلق از جمال وى بفتنه افتاده بودند، و ابراهیم در آن کودک نیکو نظر کرد. این درویش گفت: اى ابراهیم عهد شکستى، و عقدى که بستى در آن خلاف و نقص آوردى که درین غلام زیبا روى چندین نظر کردى. گفت: اى درویش خبر ندارى که این کودک پسر منست. درویش گفت: پس چرا آواز نگویى، و دل بدان شاد نکنى؟ گفت: شىء ترکته لله لا أعود الیه ثم قال: مر أنت و سلم علیه، و لا تخبره بشأنى، و لا تدله على مکانى. قال: فمررت و سلمت علیه، فقلت له: من أنت؟
فقال: ابن ابراهیم بن ادهم، قیل لى ان اباک یحج کل سنة فجئت لعلى اراه. قال: ثم رجعت الى ابراهیم فسمعته ینشد:
هجرت الخلق طرا فى هواکا
و أیتمت الولید لکى اراکا
فلو قطعتنى فى الحب اربا
لما حن الفواد الى سواکا
للرجال نصیب مما ترک الْوالدان و الْأقْربون الآیة... حکم میراث بعیب و هنر و بطاعت و معصیت نگردد. اگر دو پسر باشند یکى صالح و یکى فاجر، یا یکى نیک عهد و یکى بد عهد، در میراث مادر و پدر هر دو یکسانند، از آنکه میراث عطائى است ابتداء آن از قبل حق، نعمتى از خزانه حق بىکسب بنده و در شریعت کرم روا نیست که ببد عهدى بنده نیک عهدى خود بازگیرد، همین است حکم ایمان که موهبت الهى است و عطاء رایگانى بکرم خود مومنان را داد، بى سبب و بى علت، لا جرم ظالم و سابق را در آن از هم باز نکرد، لا بل که ابتدا خود بظالم کرد فمنْهمْ ظالم لنفْسه الآیة.
و إذا حضر الْقسْمة أولوا الْقرْبى الآیة... میگوید: چون مستحقان میراث بوقت قسمت حاضر شوند، و هر کس بهره خویش بردارد، اگر درویشان و یتیمان که ایشان را در آن میراث نصیب نبود حاضر آیند، نگر تا ایشان را محروم نگذارید، و از آن میراث چیزى رزق ایشان سازید. پس گفت: و قولوا لهمْ قوْلا معْروفا اگر همه سخن خوش بود نگر تا از ایشان دریغ ندارید و اگر مستحق میراث، کودک باشد نا، کس را نیست که تصرف کند در مال وى، اما ولى کودک تا آن درویش را وعده نیکو دهد، گوید که: چون کودک بالغ شود و تصرف در مال خویش تواند او را گوئیم تا ترا چیزى دهد، و با تو مواسات کند.
لطیفهایست درین آیت سخت نیکو، گنهکاران این امت را، یعنى فردا در آن عرصه عظمى و انجمن کبرى (!) که مطیعان بثواب اعمال خویش رسند، امید است که عاصیان مومنانرا نیز از رحمت و مغفرت خویش محروم نکنند.
دست مایه بندگانت کنج خانه فضل تست
کیسه امید از آن دوزد همى اومیدوار
قوله: و لْیخْش الذین لوْ ترکوا الآیة اشارت آیت آنست که مرد مسلمان سعادت و بهروزى فرزند و عیال خود بتقوى و سداد خویش حاصل کند نه بجمع مال، از بهر آنکه نگفت: فلیجمعوا المال و لیکثروا لهم العقار و الأسباب، بلکه گفت: فلْیتقوا الله و لْیقولوا قوْلا سدیدا و یقرب منه قوله (ص): هاجروا تورثوا ابناءکم مجدا.